تونه موری بختم نموری------- تاریخ لک


موشن روژی کریم خون زند گه ای طایفه لک بیه ای جنگی شکس هواردوی و وه گرد مال ماولی دوشمنه دوما میهوایا

گویند روزی کریم خان زند که از طایفه لک بوده است در جنگی شکست می خورد و همراه با خانواده در حال فرار بود و دشمن به دنبالش


یه چمه مال و ژن و آیلا بیتی یه کی اه دشمنه لا 

به یک چشم زن و فرزند و بار و بنه را می نگریست و با چشم دیگر دشمنان را


یکی اه ژ دوشمنه ل شمشیر تیژیه دسا وه دوما بیتی کریم خون هر موت هه ی کور نوری دس هیز ده! دوشمن دس وردار نوی

یکی از افراد دشمن شمشیر تیز به دست کریم خان را دنبال کرده بود کریم خان وی را خطاب قرار داد ! هان ای پسر(مرد)دست بردار و نیا اما دشمن دست بردار نبود


دشمن هتو نوا و گست شمشیر بشینی او کریم خون ،وکیل ئه ی رّاو نیشتو سر دوزیتیا و شمشیر هونه دار نوم کپولک که بیه

دو کوتا و هر کوتی کته یه لا را 

دشمن نزدیک شد(به جلو آمد)و می خواست با شمشیر به کریم خان بزند وکیل به وی فرصت نداد و با چالاکی سرش را کنار زد و چنان بر فرقش زد که دو نیم شد و هر نیمه به طرفی افتاد


کریم خان دسه شمشیر ماچ کردیا و  وه لکیا وّت:« تونه مورّین و بختم نمورّی» گه ای گپه ای تاریخ نویسرهیایه

کریم خان دسته شمشیر را بوسید و به زبان لکی گفت: تو می بری و بختم نمی برد که این سخن در تاریخ ثبت گردیده است

یه کی ای بوه شه ل دور کریم خانی ئی گپه وه بیتا وشیاشی:

یکی از شعرای دوره ی کریم خان این سخن را به شعر فارسی در آورده است:

همی رفت و می گفت پژمان به تیغ            تو بری و بختم نبرد،دریغ